سفارش تبلیغ
صبا ویژن

عشق دل

  

آمین یا رب العالمین:

 

و من چه مغرورانه به این صبح دل انگیز سلام خواهم داد
لبخند پیروزی ام چه بی پروا برآسمان گشوده می شود
خورشید را بگویید نتابد به ستارگان این شب نهیب زنید راه بگشایند
که فردا خورشید آسمان من در میان این ستارگان طلوع خواهد کرد...
امروز بر کدامین عبادتگاه این زمین خاکی پیشانی بر خاک بسایم
و در کدامین لحظه میلادت سجده شکر به جا آورم
که من از داشتن تو بر خود می بالم

می بینی آسمان چه مُبغضانه بر من و تو می نگرد
میبینی سرنوشت چگونه برای به خاک ساییدن پشت احساس ما
حتی در روز میلادت مرا از یک لحظه دیدارت محروم کرد
باکی نیست به اسمان بگو بنگرد
تا آن زمان که دستان ما در یکدگر گره خواهد خورد
 و به سرنوشت بگوبر این آرزوی محالش باز هم در خواب شیرین شود
تا زمانی که فریاد سرور وصال ما از خواب خوش بیدارش کند0 0

 

 

خدا                                                                               

مردی به آرایشگاه رفت تا موهایش را کوتاه کند. مثل همیشه با آرایشگر گپ می زد تا چشمش به

 خبری در روزنامه در باره کودکان سرراهی افتاد. آرایشگر گفت: می بینید؟ این فاجعه نشان می دهد

 که خدا وجود ندارد.

 چه طور؟

 روزنامه نمی خوانید ؟ مردم رنج می کشند , بچه ها را سر راه می گذارند , همه جور جنایتی انجام

 می دهند . اگر خدا وجود داشت رنج وجود نداشت. مشتری به فکر افتاد اما کار آرایشگر تمام شده بود

 و تصمیم گرفت این گفتگو را ادامه ندهد.درباره ی مسائل ساده صحبت کردند و بعد حق الزحمه آرایشگر

 

را داد و رفت.اما اولین چیزی که دید گدایی بود با موهای بلند و ژولیده . بی درنگ به آرایشگاه برگشت

و به آرایشگر گفت: می دانید که آرایشگر ها وجود ندارند؟

- چطور من خودم آرایشگرم.

 مرد اصرار کرد : وجود ندارند. اگر وجود داشتند هیچ کس نباید موی بلند وژولیده می داشت. آن مردرا

ببین. - مطمئن باش آرایشگر ها وجود دارند. اما این مرد هرگز به اینجا نمی آید.

- دقیقا خداهم وجود دارد . اما مردم نزد او نمی روند . اگر به دنبالش بگردند کم تر تنها می مانند و آن

0.00 همه بد بختی در دنیا وجود نخواهد داشت0




نوشته شده در تاریخ پنج شنبه 88/10/17 توسط غریبه آشنا
درباره وبلاگ

غریبه آشنا
روزگاری یک نگه، گرمای صد آغوش داشت اشک عاشق مزه ی گل چشمه های نوش داشت یک نوازش می زد آتش بر دل هر بی قرار یک سخن، پویایی یک بستر گل پوش داشت
bahar 20